«پهلوان هوشنگ»، شبی جد خود را در خواب می بیند که از او می خواهد خرقه پهلوانی اش را پیدا کند. از آن شب تمام زندگی پهلوان شده است پیدا کردن خرقه. او همسر، فرزند و حتا سلامت جسمش را فدای این حرفه کرده طوری که تنها، پسر کوچکش برای او مانده؛ کسی که پناهی جز پدر نمی یابد.
دیدگاهها